مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۱۲۹ روز پیش
عطا کتش را به پشتی صندلیاش آویخته و پشت میزش نشسته بود. کاغذهایی را یکی پس از دیگری نگاه میکرد و سپس مهر و امضا میکرد. آنقدر محو کارش بود که اخمی بیاختیار روی پیشانیاش نشسته بود. با وجود جدیتی که داشت در آن لحظه صرف کارش میکرد، به این فکر میکرد که چقدر دانشجویان هتلداری را دوست دارد چون انرژی خاصی داشتند؛ با این حال این محبت را هرگز به کارآموزان هتل نشان نمیداد چون احساس م
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی عشق یه ملت بود که🤣
۱۰ ساعت پیشمهدخت
00مرتضی و عطا چه ترکیب باحالی
۳ هفته پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ترکیب خاصیه😍
۲ هفته پیشمرجان
00عطا و فرهاد چراااعصبی شدن من خودم بخداشخصا صدای خنده هام تا هتل مظفری رفت🤣🤣🤣راستی گفته باشم این مرتضی بخواد نگاه چب به کسی بندازه زنده زنده آتیشش میزنم حواست بهش باشه ازاده جون😤😂❤️ 🔥🔪🔪🔪
۱ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرتضی دم به دیقه عاشق میشه و فورا فارغ زیاد روش حساب نکن یکمی هم تختههاش کمه😂
۱ ماه پیشمرجان
۱۸ ساله 00ای باباآزاده جون حالاخدازده توسرمن وبین همه ی اینااعاشق مرتضی شدم توهم هی عقش عتیقه منوضایع کن بزن توسرم خواهر💔😑😂ای بابا ِآخه مانباس یه ستاره توی این آسمون واس من باشه مشتی اینه رسمش لوتی؟!🤣🫠💔🔪
۱ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
والله اتفاقا مرتضی اگه بفهمه یه نفر عاشقشه از خوشی میمیرههههه🙈
۱ ماه پیشنیلوفرسامانی
00به مرتضی خداقوت میگم.حتی منم مثل عطا سرم رفت انقدر حرف زد😂😂 به قول یکی سرم رفت،نفست نرفت؟ 😂
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
لعنتی هزارتا حرف بیربط رو هم به همدیگه ربط میده😧
۲ ماه پیشRoghayyeh
00بیچاره فرهاد که قراره مرتضی رو هر روز ببینه
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا این بنده خدا هیچ راه گریزی از دست این برادر زن سمج و مزاحم نداره😅
۲ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 00مرتضی دهنت سرویس😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مغز واسه عطا بدبخت نمیذاره این بشر😅
۴ ماه پیشمنیر
00مرتضی که میخواد فرهاد رو برگردونه🤣🤣
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
از بس پرروئه😂
۴ ماه پیشایلما
00۱هیچی بعیدنیس ازعطا البته این باروحق داره😅۲حتما دیگه ۳بنظرم باهم خوب باشن🤣۴عادی شده دیگه 😜۵بی اعصابی بکنار خیلی داماد دلسوز وجذابیه 😎بخاطر گلشنم ک شده بایدبسوزه وبسازه😁
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همین دیگه دردش گلشنه که میسوزه و میسازه🤭 واقعا دوماد خوبیه... به به! هیچکس اعصابش واسه مرتضی نمیکشه دیگه چه برسه فرهاد😩🤦
۴ ماه پیشایلما
00وای مرتضی چقدرحرف میزنه کلافه شدم😐😂حالا ببین عطا چی میکشه باز خودشو کنترل کرده بخاطر گلشن خدا صبرتون بده خانواده مظفری باوجود مرتضی😂😂😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خدا صبرشون بده😂😂😂 خیلی این بشر حرف میزنه... خیییلی... همه رو هم قاطی پاتی میکنه 🙄
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
00اوخی چه پارت نازی ! ترکیب عطا و فرهاد و مرتضی ! درسته سبیلای فرهاد خنده داشت اما یکمم دلم براش سوخت نمیدونم چرا 😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه دلت سوخته پس چرا بهش میخندی؟😂 خب گناه داره این طفل معصوم😂
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 002-فکر کنم آره البته همینجوریشم ورژنی از عطاهستا😍3-تا اینجا که انگار قرار بود مخ عطا رو بخوره تا جای که عطا اخراجش کنه😛4-اره وخانم کمالی انگار بدش نیامد دلش خواست 😎😁5-بهتر از این نمیتونستن پیدا کنن
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا هم بهتر از این نمیتونستن پیدا کنن☺️☺️ حسابی حامیشونه🥺
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خانومه اصلا بدش نیومد😂
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00دقیقا انگار همین میخواست بگه این سه کارو نکنیا مرتضی وگرنه میکشمت کاری ندارم که با گلشن چه نصبتی داری🤣😁3️⃣ 1-دست بزار بیخ گلوی فرهاد بگه اینو تو از کجا پیدا کردی اوردی🤣😛
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره میگه از کجا اوردیش😂 طفلی به خاطر گلسن حسابی داره تحملش میکنه🥲
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00به خودت نگو پرحرف اتفاقا من خیلی دوست دارم 😍راستی اگر اون زمان با این وبلاگ و اینا آشنا بودم حتما کلی برات نظر می گذاشتم نبود آشنا پس الان به جاش جبران میکنم😁🙈❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی عزیزم😍😂💚
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00عالی عالی مرسی😍کلی خندیدم برای تهیه غذای شیر خشک امین🤣یا اونجای که گچ کاری و کاشی کاری اینا بود 🤣یا تیکه آخرش جای پام باز بشه تو رو هم میارم مرتضی بدبخت این قرار رئیس تو بشه تو میخوای دستشوبندکنی🤣
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی اعتماد به نفس داره😩😩 واقعا فرهاد انگار گناه کرده خواهر اینو گرفته🤦 حسابی وبال گردنش شده😣
۴ ماه پیشPrya
00این مرتضی که بدتر از قبلش شد🤦🏻 ♀️چرا من نمیتونم تحملش کنم این آدمو. .
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
هر بار که پارت درمورد مرتضی هست خیلی حرص میخوری از دستش🤣
۴ ماه پیش
میترا
00وای امان از آدم رو ی مخ مثل مرتضی